ابراهیم حاتمی‌کیا

یا خدا
خبر آمد که سردار حسین همدانی رفت.
لحظه‌ای که خبر به جانم نشست، بیش از آنکه به سردار فکر کنم از جا ماندگی خودم حالم گرفت.

سردار که باید می‌رفت. سردار که در صراط رفتن بود و مگر جز این، زیبنده سردار بود.

این مائیم که در این هندسه حضور، حصاری به قد عادات‌مان به دور خویش کشیده‌ایم و سردارِ سربدار این هندسه را بر هم زد و رفت.

سردارِ سربدار حسین همدانی، آن سیمای سفید کرده در آسیاب جهاد سالهاست که می‌رفت و ما گمان کردیم در کنارمان است. او بازمانده قافله‌ای بود که سالارش حاج احمد متوسلیان بود.

گمانم اکنون سردار سلیمانی غصه‌دار است، گمانم اکنون مرغان دشت جهاد هوایی شده‌اند.
ولی شما مرغان وحشی کجا و ما اهلی شدگان در قفس عادات کجا.

آیا کسی صدای ما را می‌شنود؟
آیا امیدی برای ما هم هست؟

ابراهیم حاتمی‌کیا / جمعه ۱۷ مهر۱۳۹۴

سردار شهید حسین همدانی